حرفهای خود مونی

چه دوستم داشته باشی و چه از من متنفر باشی

در هر صورت بهم لطف میکنی

چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم

و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم

(شکسپیر)

نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:17 توسط علی صاحبی|

بیائید تا هستیم همدیگر را لمس کنیم، سنگ قبر احساس ندارد . . .


نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:16 توسط علی صاحبی|

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


محمدعلی فردین ۱۵ بهمن‌ماه ۱۳۰۹ در یک خانواده متوسط و اهل هنر، در تهران به دنیا آمد. پدرش که یکی از مدیران ادارۀ تسلیحات بود، در تئاتر نیز در کنار مرحوم تقی ظهوری کارهای مولیر را اجرا می‌کرد. بدین‌ سان فردین از همان کودکی با تئاتر آشنا و به آن علاقه‌مند شد.

او دوران ابتدایی را در دبستان ترقی در خیابان شهباز گذراند. در این دوران بیشتر وقت خود را صرف ورزش می‌کرد. ابتدا با فوتبال از باشگاه شمارۀ سه شروع کرد. بعد از مدتی به شنا و ژیمناستیک روی آورد و این رشته را تا قهرمانی ادامه داد، اما سرانجام آن را هم کنار گذاشت و به کشتی روی آورد. او کشتی را هم از همان باشگاه شمارۀ سه شروع کرد و پس از مدتی به باشگاه نیرو و راستی رفت و زیر نظر کیومرث ابوالملوکی به فراگیری فنون کشتی پرداخت.



 
 
 
نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:14 توسط علی صاحبی|

حتی اگر از دوران مهد کودکتون چشماتون ضعیف باشه

از نظر پدر و مادرتون این کامپیوتر صاحاب مرده باعثشه !

 

تازه فهمیدم ((موفق باشید)) آخر برگه امتحان

در جواب تمام خسته نباشید هایی هست که وسط کلاس به استاد می گفتیم!

 

بعضی وقتها عقل آدم یه چیز میگه و دلش یه چیز دیگه

اصلاً هر دو شون غلط کردن آدم باید ببینه زنش چی میگه !

 

ترسناک ترین سوال: آخرین نفر کی دستشویی رفته !؟

 

دختری با ظاهری ساده از خیابان گذشت که پسری در پیاده رو به او گفت:

چطوری سیبیلو؟

دختر خونسرد ، تبسمی کرد و جواب داد:

وقتی تو ابرو بر میداری و مو رنگ میکنی و گوشواره میندازی

من سیبیل میزارم تا جامعه احساس کمبود مرد نداشته باشه !


یعنی من خودم رو یه یک لحظه جای این دخترای مجرد میزارم

خیلی حالم گرفته میشه که پسر خوشتیپ و خوشگل و تحصیل کرده ای مثل من

قصد ازدواج نداره !!


به سلامتی دزد دریایی …

که همه رو با یه چشم میبینه !

نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:51 توسط علی صاحبی|

آخرين کلمات يک الکتريسين : خوب حالا روشنش کن...

آخرين کلمات يک انسان عصر حجر : فکر ميکنی توی اين غار چيه؟

آخرين کلمات يک بندباز : نميدونم چرا چشمام سياهی ميره...

آخرين کلمات يک بيمار : مطمئنيد که اين آمپول بي خطره؟

آخرين کلمات يک پزشک : راستش تشخيص اوليه ام صحيح نبود. بيماريتون لاعلاجه...

آخرين کلمات يک پليس : شيش بار شليک کرده، ديگه گلوله نداره...

آخرين کلمات يک جلاد : ای بابا، باز تيغهء گيوتين گير کرد...

آخرين کلمات يک جهانگرد در آمازون : اين نوع مار رو ميشناسم، سمی نيست...

آخرين کلمات يک چترباز : پس چترم کو؟

آخرين کلمات يک خبرنگار : بله، سيل داره به طرفمون مياد...

آخرين کلمات يک خلبان : ببينم چرخها باز شدند يا نه؟

آخرين کلمات يک خونآشام : نه بابا خورشيد يه ساعت ديگه طلوع ميکنه!

آخرين کلمات يک داور فوتبال : نخير آفسايد نبود!

آخرين کلمات يک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...

آخرين کلمات يک دوچرخه سوار : نخير تقدم با منه!

آخرين کلمات يک ديوانه : من يه پرنده ام!

آخرين کلمات يک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...

آخرين کلمات يک غواص : نه اين طرفها کوسه وجود نداره...

آخرين کلمات يک فضانورد : برای يک ربع ديگه هوا دارم...

آخرين کلمات يک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببينم...

آخرين کلمات يک قهرمان : کمک نميخوام، همه اش سه نفرند...

آخرين کلمات يک کارآگاه خصوصی : قضيه روشنه، قاتل شما هستيد!

آخرين کلمات يک گروگان : من که ميدونم تو عرضه ی شليک کردن نداری...

آخرين کلمات يک متخصص آزمايشگاه : اين آزمايش کاملاً بي خطره...

آخرين کلمات يک متخصص خنثی کردن بمب: اين سيم آخری رو که قطع کنم تمومه...

آخرين کلمات يک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!

آخرين کلمات يک ملوان: من چه مي دونستم که بايد شنا بلد باشم؟

آخرين کلمات يک ملوان زيردريايی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...

آخرين کلمات يک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟

نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:50 توسط علی صاحبی|

فرهاد،داستانت را بارها از هر زبانی شنیده ام...

هرگز نفهمیدم راست بود یا زاده ذهن گنجوی؛ اما مهم نیست

اینجا،در شهر ما همه ادای تو را در می آورند

اینجا همه فرهادند...

اما دریغ از یک شیرین...

نه اینکه شیرین نباشد! نه؛اتفاقا اینجا همه خود را شیرین می کنند

همه فرهادند اما کو تیشه ؟

و هیچکس شیرین نیست و همه شیرین شده اند

خواجه میگفت:

محترم دار دلم کاین مگس قند پرست...تا هواگیر تو شد فر همایی دارد

نه خواجه اشتباه کردی...در شهر ما ماجرا عکس است

اینجا فرهمایی را به بهای مگس قند پرست شدن میفروشند! 

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:,ساعت 11:25 توسط علی صاحبی|

آن روز چقدر نزدیک است، شیطان فریاد می زند آدم پیدا کنید، سجده خواهم کرد...... 

نوشته شده در یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:6 توسط علی صاحبی|

دانش اگر در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس به دنبال ثریا خواهند رفت! 

نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت 21:25 توسط علی صاحبی|

 

نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت 21:2 توسط علی صاحبی|

توی یک کلاس خلوت -------------------- دو تا دانشجو اسیرن

دو تا بد شانس، دو تا تنها ---------------- یکیشون تو یکیشون من

قلب استاد مثل سنگه -------------------- سنگ سرد و سخت خارا

زده قفل بی صدایی ----------------------- به لبای خستۀ ما

چشم استاد شده خیره ------------------ مراقب آخرِ گیره

ناز از ترس نگاشون ----------------------- کم کَمَک داره می‌میره

نمی‌تونیم که بجنبیم--------------------- پیش این استاد کافر

10 گرفتن من و تو ------------------------- قصه هست قصّۀ آخر

همیشه فاصله بوده ----------------------- بین برگای من و تو


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت 20:58 توسط علی صاحبی|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد


آخرين مطالب
» جماعت عاشق
» اعتراف...
» عکسایی که شاید تا حالا ندیده باشی....
» از صمیم قلب ...
» خيلي ها دلت رو بشكنن و تو فقط سكوت كني
» یخچال گرایی
» (شکسپیر)
» سنگ قبر...
» سلطان قلب ها
» يه كم بخند....
» آخرین جملات افراد مختلف قبل از مرگ
» پرسشنامه ای که در جهان آخرت باید پر کنید!!!
» مگس قندپرست
» دستان پاک
» آدم
» ثریا...
» بدون شرح...
» باز امتحانا شروع شد...
» موبایل...
» ما...
» زبان پارسی....!!؟؟
» تشبیه
» به سلامتی
» ناشناس
» توصیه به استادو دانشجو-(نامه ابراهام لینکن به معلم پسرش)
» آموخته ام که
» ایمان تو...
» به همین سادگی....
» رفتن
» برگ باران خورده
» یک ورق از سرنوشت من بخوان
» عاشقم باش
» بیصدا اما دلخراش
» خاطراتی خواندنی از یک پزشک
» طنز دوست دختر چيست؟
» فروهر...
» درسی بیاد ماندنی از دونده ای که آخر شد
» این متن را دو بار بخوانید
» نامه ای از طرف خدا....
» انشای کودکانه ...
» از کتاب شاهزاده کوچولو
» راه...

Design By : Pichak